با خدای پاییز زیر باران 

   مسعود خدیوی کاشانی- پاییز که می رسد چترها هم مشتاقانه بی قرار باران می شوند، بارانی که خود به تنهایی رونمایی از شکوه رحمت الهی است چتری نیاز نیست، کافیست بی بهانه دل به باران بزنیم و سبکبال، معنای تولد دیگری را دریابیم چون درک احساس بی وزنی در خلا و به راستی که هیچ بهانه ای تو را از قدم برداشتن زیر باران منصرف نمی سازد. 
هر کوی و کوچه به بضاغت خویش مهیای نمایش بساط بزم دل انگیز قشنگی پاییز است، کوچه باغ هایی با شاخه های آویزان شده انگور و آن سوتر انارهایی که لبخندی را بر سیمایشان عیان می دارند و چنارهایی که قد به آسمان کشیده اند با رنگارنگی از رنگ  برگ هایی دل ربا، گویی پردیسی را پهن کرده اند، باران که می بارد فرصتی شکل می گیرد که طبیعت هم عطش تشنگی خویش را به شهد باران سیراب سازد و نهرهایی نیز از کوه و دشت ها روان شوند.
در این فصل، پنجره های رو به افق با آوای دلارام بلبل اهوازی جلوه دیگری می گیرند و هر غروب و طلوع خورشید خود قافیه سرایش شعر ارزشمندی می گردد، ذوق شاعرانه ای نیاز نیست برای تجسم این شکوه میان غزل هایی که از حال خوشی سرمنشا دارد.
پاییز فرصتی است که نگاه های عاشقانه جولان بدهند و بنازم آن کشاورزی را که تلاشش نمایش قشنگی پاییز را عیان می سازد گرچه سیمایش مملو از سوختگی آفتاب داغ تابستان است و صورتش آکنده به چین و چروک های روزگار اما بی توقع سبدهایی را شکل می دهد که از این سو و آن کنار شاخه های انگور و انار آویزان است به جلوه درخشش جواهر و یاقوت و عطر میوه دل انگیز به که هوش و حواس را مبهوت خویش می سازد برای اندیشه ای که تنها لختی به این حکمت 
تامل کند.
و چه فلسفه باشکوهی ست آن سنتی که بیان می دارد موقع میل کردن انگور، انگشتان دست از هم فاصله داشته باشند تا اگر دانه ای جدا شود به منش سخاوتمندی، سهم سفره موجود دیگری باشد.
اناری قاچ خورده که شکوه چیدمان نظم آن هر نگاه مشتاقی را شیفته خویش می سازد تا زیبایی بی بدیلی را شاهد شویم و استشمام رایحه به و تناول میوه هایی چنین مستی را در خویش نمایان می سازد.
بی جهت نیست که محورعاشقانه های شاعران را نیز حال و هوایی از پاییز شکل می دهد برای توجه دادن چشم هایی غافل از این منظره ها و چه حالی والاتر از این که با چنین کوله ایی مملو از شگفتی ها نجوای عاشقانه ای هم با خدای خویش رقم خورد.
پاییز بوم نقاشی قشنگی است که نقاش تقدیر هنرمندانه به آن نقش زیبایی بخشیده است و شکوه این تابلوی ستودنی، چشم ها را به نشانه شاکری تحت تسخیر خویش می سازد تا واژه ای آرام جان سرایش گیرد به عظمت یک دیوان شعر، خدای من ... گویی نگارش این حس مقدمه ایست برای گشودن قفل کلام تا به پای این گل واژه، حرف های ناگفته احساس یکی یکی شکوفه
 زنند.
فصلی که چون بهار نوازش گر کالبد جسم می گردد تا با کمترین پوشش، دل به آغوش طبیعت گذاشته شود و چه تاثیرگذار خواهد شد وقتی که تنها و عاری از هر نام و نشان با پچ پچ صمیمانه برگ ها ساعاتی را هم قدم شدند و اگر این خلوت صفا به نوازش صدای جوی آبی نیز مزین گردد، اعجاز هر موسیقی و سمفونی آرامش بخشی را تحت سیطره خویش خواهد داشت تا از اعماق وجود و فراتر از حصار نگفتن ها و حتی با ذهن و دلی خسته به فصل عاشقی ها و برای صدا زدن اویی به باران چشم، وضوی ناب نیایش گرفته شود، اویی که به حق بخشنده و مهربان است و شاه بیت نجوایی در این واژه به رخ کشیده می شود که خداوندا، تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم پس مهربانا دستمان را بگیر و آنانی که زمین خورده اند خود یاری شان ده برای دوباره ایستادن، یگانه اویی که شنوای همه سکوت هاست و چقدر این روزها با خدایمان حرف مشترک داریم !
پروردگارا با همین لباس بندگی زیر آسمان بلند پاییز، تو را می خوانیم به ضمانت قداست قبله ای که وثیقه گفتارمان هست که تا پایان آخرین طنین ضربان قلب هایمان و به مجوز عهدی ناگسستنی به عشق و به دور از هرگونه شرک با تو خواهیم ماند.
پس خدایا به عظمتت سوگند که پاییز، فصل خزان غم و ماتم وطن و هم وطنم باشد و لبخند شادی ها فراگیر این سرای مقدس گردد و کودکانش فرداها را با امید ترسیم سازند، بی شک لایق مرام و صفای این ملت، بهترین هاست پس بهترین ها را نصیب شان فرما.
مدرس دانشگاه
با خدای پاییز زیر باران 
ارسال دیدگاه
اخبار روز
ضمیمه