ادامه از صفحه 1


افراد بالا نمایندگان طبقات و اقشار مختلف جامعه هستند. هر کدام از آنها نگرانیهایی دارند که ناشی از شرایط کنونی کشور است. آنها در طول روز و هفته با هم برخورد می کنند و در گفتگوهایی که با هم دارند نمی توانند نگرانی خود را پنهان کنند. در رفتار و گفتارشان ناراحتی به چشم می خورد. گاهی اوقات این ناراحتی ها باعث می شود که کنترل اعصاب خود را از دست بدهند و به مشاجره با هم بپردازند. گاهی هم فرصت می یابند که با هم درد دل کنند و آنگاه در می یابند که هرکدامشان به نوعی نگرانیهای خودشان را دارند.
نگرانی مانند سنباده ای است که آرام آرام روح و اعصاب فرد را می ساید و آنرا نازک و شکننده می نماید، او را در برابر حوادث و اتفاقات ضعیف می کند و مستعد انواع ناهنجاریهای روانی مانند خشم و پرخاشگری، افسردگی، بدبینی و مانند اینها می کند. نگرانی ویژگی نامطلوب دیگری هم دارد؛ مسری است. فرد نگران اطرافیان خود را نیز نگران می کند. یک کارگر، معلم، کاسب یا تولید کننده ی نگران، برون ریز منفی نگرانی خود را به خانواده، بستگان و دوستانش منتقل می کند. این واقعیت که امروز همه ی اقشار و صنوف و طبقات اجتماعی به دامن نگرانیهای متعدد و روزافزون افتاده اند باید واقعیتی هشدار دهنده برای همه، به ویژه مسئولین ارشد کشور باشد. نگرانی گسترده هیزم نارضایتی و آفت سرمایه ی اجتماعی است. بهبود شرایط و حرکت رو به جلو در یک جامعه ی «هم نگران» امری ناشدنی است. شاید برخی از این نگرانیها برآمده از شرایطی باشد که بیرونی و کمتر تحت اختیار حاکمیت است، اما برخی از آنها ناشی از تصمیم گیریهای نادرست دستگاههای حاکمیتی است یا ریشه در تصمیم نگرفتن و گریز از تصمیمات ناگزیر و اساسی دارد. جامعه ی ایرانی مانند بدنی است که ابتدا در آن غده ای بدخیم اما کوچک یافت شده است و پزشکان به جای درآوردن غده صرفاٌ به تزریق مسکن بسنده کرده اند. هرچه می گذرد اندازه ی این غده بزرگتر می شود و پزشکان باز از مسکنهای قوی تر استفاده می کنند. هیچکدام به خود جرأت نمی دهد، یا از عهده بر نمی آید، که به برداشتن و از بین بردن غده دست بزند. آنها بر این باورند که این بدن تاب تحمل جراحی و برداشتن غده را ندارد اما غافل از اینند که این بدن هرچه می گذرد ضعیفتر می شود و غده بزرگتر. اکنون که این غده بزرگ شده، پزشکان همه بر بالین بیمار گردآمده اند و نسخه های متفاوت، و متناقض، می پیچند و بیمار بخت برگشته مرتباٌ نگران تر و ناامید تر می شود. در چنین شرایطی سخنگوی پزشکان به میان بستگان بیمار می رود و به ایشان می گوید که حال بیمار خوب است و بحرانی نیست و با درمانهایی که ما تدارک دیده ایم به زودی بهتر می شود. اما این گفته ها از نگرانی بستگان بیمار نمی کاهد، آنها بارها این گفته را از پزشکان شنیده اند و مرتباٌ شاهد بدتر شدن حال بیمارشان بوده اند. یک پزشک خوب و با اخلاق می داند که نباید اعتماد بیمار و همراهانش را از دست دهد. باید جسارت عمل کردن بیمار را داشته باشد و با آنها صادقانه از پیامدهای احتمالی عمل صحبت کند. حکمران خوب باید مانند پزشک خوب به علائم حیاتی جامعه حساس باشد و آثار عمل یا بی عملی خود را پایش و پیش بینی کند. جامعه ی هم نگران، جامعه ای بس ناپایدار و آسیب پذیر است، بیش از آنچه که دیده می شود. باید نبض جامعه را گرفت تا فهمید.
ادامه از صفحه 1
ارسال دیدگاه
اخبار روز
ضمیمه