بررسی« اقتصاد سرآمد» از سیاست فدراسیون روسیه در باره گسترش هژمونی غرب در حوزه دریای سیاه

دیپلماسی روسیه مقابل کشورهای حوزه دریای سیاه

گروه راهبردی - سیدعمران طباطبایی - یکی از نظریه‌های مهم که به درک مسائل روابط بین‌الملل کمک کرده است نظریه سازه‌انگاری است. این نظریه باور دارد که ساختارهای اجتماعی نقش مهمی در شکل دادن به الگوهای رفتاری دولت‌ها دارند و ساختارهای هنجاری همانند مذهب، زبان، فرهنگ، گفتمان به اندازه ساختارهای مادی ارزشمند، مهم هستند و نیز معتقد است «محیط جهانی تنها به عوامل مادی محدود نمی‌شود بلکه فاکتورهای فکری و هنجاری نیز از اهمیت فراوانی برخوردار است. 

‌ گسترش هژمونی غرب
در حوزه دریای سیاه
در عصر جدید، چرخه هژمونی دولت‌ها جایگزین چرخه امپراتوری‌هایی شده است که بر محیط بین‌المللی مسلط می‌شدند. در عصر مدرن در پی تحولات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و نظامی، دولت‌های اروپای غربی و سپس ایالات متحده به برجسته‌ترین بازیگران در محیط بین‌المللی تبدیل شده‌اند. در قرن نوزدهم بریتانیای کبیر به عنوان قدرتمندترین دولت مدرن به قدرتی هژمونیک تبدیل شده بود و نفوذی گسترده در حوزه‌های مختلف ژئوپولیتیکی کسب کرده بود، پس از زوال بریتانیا از پایان قرن نوزدهم رفته رفته ایالات متحده تا نیمه دوم قرن بیستم به قدرتمندترین دولت در عرصه بین‌المللی تبدیل شده و برپایه منابع مادی و عوامل هنجاری و ارزش‌های لیبرال به سازمان‌دهی نظمی بین‌المللی متشکل از نهادهای بین‌المللی، اتحادها و ائتلاف‌ها با مشارکت دمکراسی‌های توسعه یافته صنعتی ایجاد کرد.
گسترش هژمونی غرب در حوزه دریای سیاه به مثابه پیرامون امنیتی روسیه با واکنش مسکو مواجه شده است این واکنش در آغاز دهه 1990 بر همکاری روسیه با غرب مبتنی بوده است که به گسترش هژمونی غرب در این حوزه کمک کرده است، اما روسیه به تدریج از همکاری با غرب در حوزه دریای سیاه به چالشی برای گسترش هژمونی غرب در این حوزه تبدیل شده‌است. 

کشمکش روسیه با گسترش نفوذ غرب
 در حوزه دریای سیاه
کشورهای رومانی و بلغارستان در عصر جنگ سرد، از اعضای بلوک شرق و پیمان ورشو محسوب می‌شدند. نفوذ غالب شوروی بر سیاست داخلی و خارجی رومانی و بلغارستان با پیمان مودت و همکاری متقابل آغاز شد که در سال 1949، به ‌صورت دوجانبه با هر دو دولت منعقد گردید. پس از فروپاشی شوروی، هر دو دولت شاهد گذار از نظام‌هایی کمونیستی به اقتصاد بازار و دموکراسی بوده‌اند، در حوزه سیاست خارجی نیز هر دو دولت از اوایل دهه 1990، همکاری‌ها و مذاکراتشان را با اتحادیه اروپا و ناتو آغاز کرده و در نهایت در مارس 2004، هر دو کشور به عضویت رسمی ناتو درآمده و در ژانویه 2007 نیز به عضویت اتحادیه اروپا پذیرفته شدند، بدین ترتیب نفوذ ناتو اتحادیه اروپا در حوزه دریای سیاه گسترش یافت.
پس از بحران 2014 اکراین، ایالات‌متحده و ناتو حضور نظامی و امنیتی خود را در این حوزه تقویت کرده‌اند و در این راستا رومانی روند همکارهای گسترده نظامی با آمریکا را تسریع کرده است. در واقع رومانی نقش فعالی در زمینه ‌ایجاد زمینه‌های لازم برای حضور هر چه بیشتر ناتو در شرق اروپا و دریای سیاه فراهم کرده است. این رویکرد مقامات بخارست، موجب حساسیت بیشتر روسیه شده است. علاوه بر آن رومانی در چهارچوب تقویت استقرار نظامی در شرق اروپا اقدامات جدی برای تقویت حضور دریایی ناتو در دریای سیاه انجام داده است. بدین ترتیب نفوذ نظامی‌ایالات‌متحده و ناتو که رقبای شوروی و پیمان ورشو در عصر جنگ سرد محسوب می‌شدند در پرتو گسترش اتحادیه اروپا و ناتو به شرق، به حضوری مستقیم در سواحل بلغارستان و رومانی در دریای سیاه شده است. روسیه نیز این اقدامات را به ‌منزله تضعیف امنیت ملی خود و به مخاطره افکندن منافع امنیتی خود در حوزه دریای سیاه تلقی می‌کند، چنین تلقی با به حاشیه رانده شدن لیبرال‌ها در درون روسیه و رشد گفتمان هویتی که روسیه را به اجتناب از حاشیه‌ای شدن در نظم هژمونیک تحت سلطه ایالات‌متحده سوق می‌دهد در کرملین تقویت شده است. بر این اساس عضویت بلغارستان و رومانی در سواحل بلافصل دریای سیاه که از طریق تنگه‌های بسفر و داردانل رگ حیاتی دسترسی روسیه به آب‌های آزاد بین‌المللی است را نهادینه شدن نفوذ غرب تلقی می‌کند. با این ‌وجود واکنش روسیه در طول دهه 1990 و اوایل دهه اول قرن جدید به گسترش همکاری‌های رومانی و بلغارستان بر مواضع منعطف‌تری مبتنی بود، اما در طول دهه گذشته به‌ ویژه با مطرح‌شدن استقرار سامانه‌های دفاع موشکی ایالات ‌متحده و سیستم‌های ناتو، در اروپای شرقی روسیه نسبت به گسترش همکاری‌های بلغارستان و رومانی با قدرت‌های اروپای غربی و ایالات ‌متحده سرسختانه‌تر ظاهر شده است. همچنین کشورهای بلغارستان و رومانی به‌عنوان اعضای اتحادیه اروپا و ناتو به اعمال تحریم‌های اتحادیه اروپا علیه روسیه مبادرت نموده و در زمینه‌های نظامی همکاری‌هایشان را با ناتو هم‌چنین ناوگان دریایی ایالات‌متحده در دریای سیاه افزایش داده‌اند که سبب واکنش روسیه شده است ازجمله اعمال ممنوعیت پرواز بلغارستان نسبت به هواپیماهای نظامی روسیه در این راستا سبب افزایش تنش در مناسبات روسیه و رومانی و بلغارستان شده است به ‌گونه‌ای که این تنش‌ها بر همکاری‌های روسیه با رومانی و بلغارستان در زمینه‌های اقتصادی ازجمله انرژی نیز تأثیر مخرب گذاشته است.
مهم‌ترین دغدغه امنیتی اروپا فرار از هژمونی روسیه است و قدرتهایی مانند بریتانیا یا آمریکا را به سایر قدرتهای اروپایی ترجیح میدهد. به‌ علاوه از لحاظ سیاسی نیز در دهههای گذشته آمریکا نشان داده است که از توانایی بالاتری نسبت به فرانسه و آلمان برخوردار است. از آنجا که منطقه دریای سیاه در سیاست خارجی آمریکا از لحاظ محوریت انرژی و ارتباط بالکان با آسیای مرکزی اهمیت دارد، بنابراین آمریکا همواره خواستار ارتقاء نقش رومانی، گرجستان، اکراین و بلغارستان در این منطقه بوده و حامی اصلی الحاق آن‌ها به ناتو بود، روسیه به ‌ویژه منافع امنیتی خود را در تقابل با گسترش نفوذ ایالات متحده در پوشش ناتو در معرض خطر یافت. بلغارستان نیز به ‌عنوان یکی از کشورهای دریای سیاه در طول جنگ سرد به رهبری «تئودور ژیوکف» از اقمار مسکو بود، اما بعد از فروپاشی شوروی به عضویت ناتو اتحادیه اروپا درآمد.
باید عنایت نمود که دلیل واشنگتن جهت همکاری با صوفیه حجم بالای امور نظامی آن نیست، بلکه بلغارستان با فراهمسازی فرصت حضور گستردهتر ناتو آمریکا در دریای سیاه، امکان انجام طرح‌های ساخت خط لولههای نفت و گاز را در این منطقه میسر میکند. نزدیکی به یوگسلاوی سابق و امکان مدیریت تحولات آن، جلوگیری از ترانزیت مواد مخدر به اروپا از طریق کشورهای بالکان، نزدیکی و روابط نزدیک با کشورهای قفقاز مانند گرجستان، حفظ کنترل آمریکا بر گرجستان و منطقه خاورمیانه بزرگ در درجات بعدی برای آمریکا مهم است. حفظ بلغارستان از دایره نفوذ مسکو، علت دیگر حضور نظامی آمریکا در این کشور است.
 دیپلماسی  روسیه  مقابل کشورهای حوزه دریای سیاه
ارسال دیدگاه
اخبار روز
ضمیمه